- پوست بدن
- چرده چرزه
معنی پوست بدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
همدل و مهربان شدن
روز بیست و دوم از ماههای ملکی
راه رفتن بسیار گردش و حرکت اشخاص بیکار ول گشتن همه جا را گشتن: همه خیابانها را پرسه زدیم، رفتن مریدی بدستور پیر در بازارها و کویها بگدایی با خواندن اشعار چون گدایان برای کشتن و از بین بردن کبر و عجب
پوست گرفتن، پوست باز کردن
پوست کندن (میوه درخت جانور) پوست باز کردن سلخ، غیبت کردن بد گویی کردن، انیس ساختن محرم کردن، یا پوست کردن کتابی را. جلد کردن آن را
جدایی یافتن قشر از مغز، بر آمدن قشر نازکی از پوست بدن در بعضی از امراض و افتادن آن، اظهار ما فی الضمیر کردن درد دل گفتن
Peel, Skim, Skin
Befriend
чистить , снимать пенку , снимать кожу
подружиться
schälen, abschöpfen
sich anfreunden
чистити , знімати піну , знімати шкіру
подружитися
obierać, zbierać piankę, obierać skórę
zaprzyjaźnić się
剥皮 , 撇去
descascar, desnatado, depilar
fazer amizade
sbucciare, scolare, pelare
fare amicizia
pelar, desnatado
hacer amigo
se lier d'amitié
éplucher, écumer, écorcher
schillen, afschuimen
vriendschap sluiten
ปอกเปลือก , ตัก , ปอก
mengupas, mengikis, mengkuliti
berteman